۳۰ سال گذشت و من تازه دارم الگوهای بیمار رو توی شخصیتم میبینم! تمام این سالها تمام تمرکزم روی قیافه و قشنگی بود و معتقد بودم که اگه "قشنگ" باشی بسه و بعدها که نسبی کامنت مثبت در مورد چهرهام گرفتم و حسم همچنان همون بود، یا اگه تایید میگرفتم بس بود و بعدش یه حس خالی منو پر میکرد! فهمیدم یه چیزی درست نیست. من هم از همون آدمایی بودم که وقتی ارتباط ادما رو میدیدم اینطوری بودم که دختره که چیز خاصی نیست [ظاهری].
اینهمه سال درگیر طرحوارههایی بودم که از همون بچگی رخنه کرده بود تو وجودم، تمام اون بحثهایی که شاید پشتش خیرخواهی بود اما من کوچولو که دایما حس بی پناهی میکرد و نقش دلقک بازی میکرد که فضا رو اروم کنه و نمیدونم کی ولی یجایی به این نتیجه رسیدم که ماها خواستنی نیستیم و من در کنار کامنتهای منفی که از پسرای دوزاری محله در مورد زشت بودنم میگرفتم ... بس بود که ۱۵ سال نشده ببازم و بعدش هم یه تماس اتفاقی و پسری که اومد که مثال عینی ریدن به روانم شد و پز دختردایی ۱۳سالهشو میداد که عاشقشه و این درد نیست، درد اینه که واسم میک سنس میکرد چون داشتم تو فرهنگی زندگی میکردم که "دختر که به ۲۰ رسید، باید به حالش گریست".
نه ماژیک جان، مردها اینقدرا بد نیستن، تو قربانی الگوهای اشنای زندگیت شدی. کسی که برای توجهش زور بزنی و پیامای پشت سر هم بدی [در حالیکه قلبا هیچ حس و علاقهای نداری و فقط میخوای یه بازی رو ببری که حس کنی برنده شدی و کنترل زندگی دستته] و ادای نیدی بودن دربیاری و توضیح بدی به جای گم شدن تو همون حقارت. علاقه به جدل و بحث تو رابطه و اگه کسی مهربون و اروم و منطقی باشه، حس کنی یه چیزی درست نیست! انتظار و مرور تمام جزییات و تنش دایمی.
فقط میتونم بگم pain ...
تا یه سن قابل توجهی اصلا واسه خودم حق زندگی نمیدیدم حتی با اینکه از بیرون همه چی درست بود! تو ۲۳ سالگی به زور مشت مشت قرص و حرفا و توجههای همون روانپزشکی که درک چندانی هم از حجم تراماهام نداشت بلاخره کمی ocd و افسردگی و همه این کوفتها کنترل شد و رفتم دانشگاه. روز ثبت نام که برای هر کسی میتونه یه ذوق طبیعی داشته باشه ... حتی دلم نمیخواست دانشکده رو پیدا کنم. و جالبه که باز س معتقد بود به لطف اون بلاخره رفتم دانشگاه :)... چون اونقدر حق تصمیم و اشتباه رو ازم گرفته بودن که مثل همیشه فرم رو دادم اون پر کنه. البته شاید تنها ادمی بود که تو کل زندگیم کمی دغدغهم رو داشت.
حرف زیاده و همش هم تکراری...
امیدوارم بتونم زندگی بهتری بسازم و حال خودم رو تغییر بدم
یا ارحم الراحمین، خودت حالم رو میدونی و بس. کمکم کن